×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
روزهای سخت انتظار

دانلود کتاب روزهای سخت انتظار

روزهای سخت انتظار
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : روزهای سخت انتظار

نویسنده : ام البنین منیری خلیل آباد

ناشر : ماهواره

تعداد صفحات : 215 صفحه

شابک : 978-600-459-538-4

تاریخ انتشار : 1398

رده بندی دیویی : 8فا3/62

دسته بندی : داستان های کوتاه

نوع کتاب : PDF

قیمت پشت جلد : 40000 تومان

قیمت نسخه الکترونیک : 6000 تومان


معرفی کتاب

"روزهای سخت انتظار"
کتاب حاضر اثری از ام البنین منیری می باشد که توسط انتشارات ماهواره منتشر شده است.
ام البنین منیری متولد 1353 علاقه زیادی به نوشتن داشت اما بارها به علت های مختلف سبب شد تا مدتی از نوشتن فاصله بگیرد اما در سال 93 اولین کتاب خود به نام «از رویای» را نوشت. از این نویسنده کتاب های دیگری چون «رهایی»، «ساحل»، «دور از مهتاب»، «روزهای سخت انتظار»، «پسرخاله ها» و «پروانه» و ... به چاپ رسیده است.

در بخشی از این کتاب می خوانیم:
"بهروز نگاهی بهش کرد و گفت: الان اگه بگم بزار بچه ها استراحت کنن، میگی دخالت تو تربیت من نکن.
بابا بی انصاف اینا خسته اند بزار کمی استراحت کنن بعدا.
شکوفه: شرمنده نمی شه. باید درس بخونن و بنویسن بعدا استراحت.
بهروز به عینه می دید اخلاق شکوفه دوباره روز به روز تند تر و تندتر میشد و انگار یه جورهایی داشت از بچه ها انتقام می گرفت. انگار دوباره داشت شروع می کرد چندبار بهش گفته بود، ولی شکوفه می گفت به خاطر درسشونه، نه چیز دیگه. ولی بهروز واقعا داشت کم می آورد. هر بار هر بار روی یه خط درس بچه ها کتک می خوردن.
بهروز کلی حرف زد ولی فایده نداشت. باز یه هفته ای میشد که شکوفه قاطی کرده بود. خودش حدس زده بود اتفاقی افتاده که پای حمید وسطه، ولی به روش نمی اورد. وقتی که دید شکوفه داره بد جور بچه ها رو تنبیه می کنه بلند شد و اومد دستش رو گرفت و کشون کشون برد توی اتاق و درو بست.
صدای گریه بچه ها می اومد. بهروز توی اتاق برای این که بچه ها صداشون رونشنون آروم و با صدای آهسته کلی با شکوفه دعوا کرد.
بعد نیم ساعت از اتاق دراومد. پسرها پشت در ایستاده بودن. بهروز اومد و از داخل اتاقش چند دست لباس برای خودش برداشت و ریخت توی  ساکش و اومد بیرون صورت بچه ها رو بوسید و از خونه بیرون رفت.
یه هفته بود ازش خبر نداشتن بچه ها دلتنگ شده بودن. شکوفه نمی دونست به کجا بره و به کی بگه. هفته دوم هم گذشت و از بهروز خبری نشد.
حامد و حامی هر دو توی اتاق چرخیدن تا خسته شدن و اومدن کنار مادرشون. حامد مثل یه مادر بزرگ نشست و سرمادرش رو گرفت رو پاش و گفت: مامان گلم چیشده؟
شکوفه صورت پسرش رو بوسید و گفت: هیچی."

فهرست مطالب

این کتاب فهرست ندارد.

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

کتاب های دیگر انتشارات ماهواره

کتاب های دیگری از نویسنده ام البنین منیری خلیل آباد

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
برچسب ها