دانلود کتاب کراماتی از کریمه اهل بیت
نویسنده: علیرضا سبحانی نسب
ناشر : جمال
نویسنده: علیرضا سبحانی نسب
ناشر : جمال
نام کتاب : کراماتی از کریمه اهل بیت
نویسنده : علیرضا سبحانی نسب
ناشر : جمال
تعداد صفحات : 208 صفحه
شابک : 978-964-202-047-8
تاریخ انتشار : 1388
دسته بندی : کلام و عقاید, کتابهای اسلامی, کتابهای تشیع
نوع کتاب : PDF
قیمت نسخه الکترونیک : 8000 تومان
"کراماتی از کریمه اهل بیت علیه السلام" / گزیده ای از کرامات حضرت معصومه (ع)
کتاب حاضر اثری از علیرضا سبحانی نسب می باشد که توسط انتشارات جمال منتشر شده است.
کراماتی که در این نوشتار گردآوری شده از میان چند صد کرامات خواندنی و دلنشین گلچین شده تا نوشتاری تاثیرگذار و ممتاز به عاشقان بانوی دو سرا فاطمه معصومه [ع] ارائه شود. نکاتی که بدان اشاره می شود در گزینش کرامت های این مجموعه مورد عنایت بوده است: این اثر بخشی از کرامت های حضرت معصومه علیه السلام را بازگو می کند. برخی از کرامت ها به تناسب محتوای آن، نکته یا نکته هایی نوشته شده تا به برخی پرسش های احتمالی پاسخ گفته شود و سوء تفاهمی باقی نماند. کرامات مجموعه حاضر نیز با نیت تاثیرگذاری بیشتر به شکل کنونی مرتب گردیده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
"ماه ها بود که همسرم به درد پای عجیبی دچار شده بود. هرچه برای معالجه به پزشک مراجعه کردیم، نتیجه نگرفتیم. دکترها علت درد پای ایشان را تشخیص ندادند و در این باره، اظهار بی اطلاعی می کردند. یکی از روزها که همه درها را به روی خود بسته دیدم. سراغ روپوش خود رفتم تا برای آمدن به حرم آماده شوم. دیدم روپوشم کثیف است. به همسرم گفتم: چرا رو پوش مرا نشسته ای؟
همسرم گریه اش گرفت گفت: دیگر توان ایستادن ندارن. چندین سال است شما در خدمت حضرت معصومه [ع] در کفشداری خدمت می کنید. از حضرت بخواه تا درد پام را شفا دهد.
حرف همسرم مرا منقلب کرد. از خودم پرسیدم: چرا ازاول سراغ حضرت نرفتم؟ در این حال از خودم خجالت کشیدم. به حرم رفتم. در کفشداری که بودم، چند دقیقه با خود خلوت کرد. در آن حال گریه ام گرفت با زبان عامیانه گفتم: اگر همسرم را شفا ندهی، دیگر به اینجا نمی آیم چون مجبورم در خانه بمانم و از همسرم پرستاری کنم. بعد از چهار ساعت که در کفشداری مشغول بودم به منزل بازگشتم.
همسرم تا مرا دید گریه کنان به استقبالم آمد. خیلی تعجب کردم. مدت ها بود حتی نمی توانست قدمی بردارد. وقتی تعجبم بیشتر شد دیدم تمام منزل را تمیز و مرتب کرده است.
پرسیدم: چه اتفاقی افتاده؟
گفت: بعد از اینکه شما به حرم رفتید، کمی خوابیدم. در عالم خواب، خانم بزرگواری را دیدم که نزد من آمد و دستی به پاهایم کشید و رمود: کفشدار ما دارد می آید. او شفاب شما را از ما گرفت. بلند شو و خانه را مرتب کن و لباس هایش را بشوی و به بگو ما از احوالات شما لحظه ای غافل نمی شویم."
سرآغاز
مزار مادرم کجاست؟
صاحب خانه کیست؟
نماینده اهل بیت
این جا زیارت بخوان!
من معصومه ام
ختم مجرب
به آسمان نگاه کن!
کی به فکرت نبوده ایم؟
برخیز و آب بخور!
شمشیر شکسته
دستم خالی است
تسویه حساب
آب زندگانی
شفا در غربت
ضریح را زده ای؟
من دعا می خواهم
از این جا
سرکوفت های سوزنده
امروز حواله کن
جیب لباست کجاست؟
گفتم و گرفتم!
بی بی کمکم کن!
دکتر اصلی تویی!
توراقسم به بابا
شفا یا مرگ
گچ پزی هم هست
سزای بی حرمتی به حرم
بار دیگر در حرم
عمه جان آبرویم!
رسوایی توطئه گر
غلط کردم، نفهمیدم
از خانه من برو بیرون!
سزای گستاخی
چرا پرخاش کردید؟
من جایزه می خواهم!
نایب الزیاره
این هم حجی که خواستی!
کتک های بی درد
برگ سبز مشکل گشا
پبامبر مهربانی
چرا مرا می زنید؟
عیدی هم می خواهم!
اول به دیدار ما بیا
چرا نمی آیی؟
دیگر حرم نمی آیم
حالا بلند شو!
برخیز دختر!
دیشب شفا گرفت
اورا قم بیاور!
نانسی، سمیه شد!
عنایتی و زیارتی!
برو سوار شو!
این رسمش نیست
و ادامه . . .
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد