دانلود کتاب بعد از آن روز
ناشر : طلوع ققنوس
ناشر : طلوع ققنوس
نام کتاب : بعد از آن روز
ناشر : طلوع ققنوس
مترجم : مریم علیزاده میلانلو
تعداد صفحات : 421 صفحه
شابک : 978-622-6679-19-0
تاریخ انتشار : 1398
رده بندی دیویی : 823/92
دسته بندی : داستان های کوتاه, داستان و رمان های عاشقانه
نوع کتاب : Epub
قیمت پشت جلد : 86000 تومان
قیمت نسخه الکترونیک : 18000 تومان
"بعد از آن روز"
کتاب حاضر با عنوان اصلی (Catch of the day) اثری از کریستین هیکینز (Kristan Higgins) می باشد با ترجمه ای از مریم علیزاده میلانلو، توسط انتشارات طلوع ققنوس منتشر شده است.
داستان این رمان عاشقانه در رابطه با دختری به نام «مگی بیومونت» 32 است که پس از فارغ التحصیلی برخلاف نظر خانواده اش در رستوران پدر بزرگش مشغول به کار شد. داستان در مورد او و کشیش کاتولیکی است که مگی عاشق او می شود. با وجود اینکه می داند عاشق کشیش شدن به معنای آشنایی با همسر آینده اش نیست. حتی اگر خود او هم توان چشم پوشی از این حقایق کوچک را داشته باشد باز هم همه مردم شهر هستند که تمام تلاششان را برای یادآوری آن به او می کنند. مشکل اینجاست که حتی زمانی که فردی کاملا نامناسب تو است، باز هم ممکن است خوب و کامل به نظر برسد. مردی که مگی عاشق او بود «هالوران» نام داشت او مردی بود که مگی همیشه در رویاهایش تصور می کرد. او مهربان، شوخ طبع ، باهوش، جذاب و سخت کوش بود. او همان فیلمی را دوست داشت که مگی دوست داشت. عاشق آشپزی او بود و همیشه از او تعریف می کرد و به شوخی هایش می خندید.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
" رستوران بعد از صبحانه خلوت شده بود، اکتاویا در آشپزخانه آواز میخواند و جرجیا باقی مانده غذاها را جمع میکرد تا من به نوانخانه ببرم و جودی هم روی صندلی آخر نشسته بود و ناخنهایش را لاک میزد. من پنچ سینی کوکیشکلاتی برای اداره آتشنشانی پخته بودم و امروز بعدازظهر هم باید وعدههای غذای افراد مسن را پخش میکردم. من و خانم کاندینسکی تصمیم داشتیم با هم فیلم تماشا کنیم. فکر کنم گفت اسمش... غار است. خانم کاندینسکی فیلمهای ترسناک دوست دارد. امروز یک روز خاص است، شلوغ، پرمشغله و نفسگیر. بهطور کلی روز بدی نیست. اما تنهایی مثل خوره وجودم را میخورد و پر کردن وقتم با کارهای لذتبخش، تاثیری در بهبود روحیهام ندارد. دیدن فیلم ترسناک با خانم کاندینسکی که از ترس بازوهایش را محکم گرفته، چیزی نیست که من واقعاً بخواهم و دوست داشته باشم. دلم میخواهد با همسرم و زمانی که بچههایم در طبقه بالا به خواب رفتهاند، فیلم تماشا کنم و وقتی که برای سر زدن به بچههایم از جایم بلند میشوم تا ببینم پتوی رویشان کنار رفته یا نه؟ از من سوال کند بستنی میخوری؟ بعد هم بگوید: «بیا این ورتر و کنارم بشین.» و با موهایم بازی کند و اعتراف کند که عاشقم است. من هم بگویم: «منم عاشقت هستم.» و بعد خدا را بهخاطر داشتن همدیگر شکر کنیم.
بعد از اینکه خانم کاندینسکی در طول پخش فیلم به خواب رفت، من هم به آپارتمانم برگشتم. خوشحال بودم که کلنل، هر چند پیر شده است ولی بازهم میتواند مرا از آمدن شیطان آگاه کند. تصور میکردم که او مرا میبیند که توسط آن موجودی که با دیدنش پارس کرده، کشته میشوم و سرانجام وقتی روی زمین افتادهام و مردهام یکی از استخوانهایم را میکند و بقیه شب را با آن سر میکند. «تو که من و نمیخوری پسرخوب؟»
بعد هم برای احتیاط، یک تکهچرم برای جویدن به او میدهم. آن را با خوشحالی میگیرد و بهآرامی مینشیند. مفصلهایش احتمالاً درد می کنند.
«تو بهترینی کلنل.» "
این کتاب فهرست ندارد.
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد