×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
ردپایی تا بهشت

دانلود کتاب ردپایی تا بهشت

ردپایی تا بهشت
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : ردپایی تا بهشت

نویسنده : نیلوفر مالک

ناشر : فاتحان

تعداد صفحات : 77 صفحه

شابک : 978-600-6033-55-6

تاریخ انتشار : 1391

رده بندی دیویی : 955/08430992

دسته بندی : زندگینامه و خاطرات , شهدا, انقلاب اسلامی ایران

نوع کتاب : PDF

قیمت نسخه الکترونیک : 13000 تومان


معرفی کتاب

"ردپایی تا بهشت"
کتاب حاضر اثری از نیلوفر مالک می باشد که توسط انتشارات فاتحان منتشر شده است.
شهید مهدی نظرفخاری، زاده روز پنجم اسفندماه سال 1338 در شهرستان ساوه، نخست معلم بود؛ تا این که به ضرورت شرکت در جنگ و دفاع از انقلاب اسلامی، جامه سبز پاسداری به تن آراست. او میان سال های 61 تا 63 فرمانده گردان پیاده ساوه و سپس معاون اطلاعات  عملیات لشکر 17 علی بن ابی طالب علیه السلام شد. پس از آن، قائم مقام تدارکات و پشتیبانی این لشکر را پذیرفت سرآخر، در شب ولادت خودش، توی گیر و دار نبرد کربلای 5 در محور عملیاتی منطقه شلمچه، به دیدار معشوق شتافت پیکر پاک اش، از آن روز در گلزار شهیدان امام زاده سیدعلی اصغر شهرستان ساوه، در خاک آرمیده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
"شب بود. جز چندنفری که اطراف مقر لشکر نگهبانی می دادند، همه توی چادرهای شان خوابیده بودند و صدایی نبود، مگر دورصدایی خفیف از شلیک های پراکنده شبانه. چندنفر از بچه های واحد اطلاعات عملیات توی یک چادر جمع شده و با هم درباره موضوعی بحث می کردند. صورت های شان برافروخته بود و نشان می داد بحث میان شان حسابی داغ است و اختلاف نظر زیادی دارند. حسین رو کرد به احمد و گفت: این حرف خود حاجی بود که هر هفته یه واحد مأمور جمع آوری زباله باشه. این جوری به کسی هم ظلم نمی شه. همه هم قبول کردن؛ اما بچه های واحد شما خیلی توی کارشون تنبلی می کنن. انگار عارشون می آد دست شون به زباله ها بخوره! مرتضی حرف او را ادامه داد: حسین راست می گه. هر وقت نوبت بچه های شماست، بوی گند آشغال خفه مون می کنه. خوب به وظیفه شون عمل نمی کنن. جنگ که فقط تفنگ دست گرفتن و کشتن نیست. باید به بهداشت مون هم توجه کنیم؛ وگرنه مثل بچه های حاج ناصر مریض می شیم. بدبخت ها از اسهال داشتن تلف می شدن همه شون."

فهرست مطالب

این کتاب فهرست ندارد.

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
برچسب ها