دانلود کتاب قصه های شیرین برای بچه های شیرین (آبان)
نویسنده: محمد صادقی سیار
ناشر : سفیرقلم
نویسنده: محمد صادقی سیار
ناشر : سفیرقلم
نام کتاب : قصه های شیرین برای بچه های شیرین (آبان)
نویسنده : محمد صادقی سیار
ناشر : سفیرقلم
تعداد صفحات : 80 صفحه
شابک : 978-600-7435-45-8
تاریخ انتشار : 1393
"قصه های شیرین برای بچه های شیرین - ویژه متولدین آبان"
کتاب حاضر اثری از محمد صادقی سیار می باشد که توسط انتشارات سفیر قلم منتشر شده است.
قصهگویی از زمانهای قدیم در بین ایرانیان رواج داشته و تا به امروز نسل به نسل و سینه به سینه ادامه یافته و به ما رسیدهاند کتابی که پیشروی شماست مشتمل بر داستانهایی زیبا، عبرتآموز و اخلاقی است که میتواند در ترویج و گسترش فرهنگ اصیل ایرانی نقشی بیبدیل داشته باشد و همچنین ظرافت و عمق معنایی داستانهای ایرانی را به تصویر بکشد. در این کتاب در پایان هر داستان، پیام داستان نیز آمده است، و هر پیام در بردارنده مفاهیم و مضامین اخلاقی است که میتواند راه گشای ما در زندگی باشد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
"آوردهاند که دو کبوتر، یکی نر و دیگری ماده سالها با هم زندگی میکردند. این زن و شوهر سالها به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی میکردند. آنها در بهار و تابستان و پاییز دانه جمع میکردند و آن را در ظرفی میریختند تا بتوانند در فصل زمستان از آن استفاده کنند. در یکی از سالها آنها ظرف را پر از دانه کرده بودند و با خیال راحت در انتظار زمستان بودند. روزی کبوتر مرد به دانهها سر زد و دید که ظرف پر نیست و نیمه است. پیش خود فکر کرد حتماً زن نصف آن را خورده است با او درگیر شد و کتک مفصلی به او زد. زن از کتکی که خورده بود بیمار شد و مُرد. چند روز گذشت کبوتر به ذخیرهی غذایی خود سری زد تا ببیند در چه حال است. در نهایت تعجب دید که ظرف کاملاً پر است. بسیار ناراحت شد و گفت: «خدایا من که پاک گیج شدهام آخر من زن خود را به خاطر این مسئله کشتهام.» فکر کرد تا پیش ریش سفید محله برود و از او سوال کند که ماجرا چیست؟
دانای کبوتران به او گفت: «تردیدی نیست که آن موقع که شما ظرف را از دانه پر کردید دانهها نم داشته و حجم دانهها بیشتر بوده و ظرف شما را پر کرده است آن زمان که شما به دیدن ظرف رفته بودی حتماً هوای گرم، دانهها را خشک کرده و حجم آن کمتر شده بود و ظرف نصفه به نظر آمده حالا دوباره دانهها نم کشیده و ظرف را پر کرده است. اگر تو عجله نمیکردی متوجهی ماجرا میشدی و زن خود را بیسبب کتک نمیزدی و باعث مرگ او نمیشدی» کبوتر با شنیدن این مسأله به شدت غمگین شد و در تمام عمر خود نتوانست خود را از خطایی که مرتکب شده است ببخشد. "
مقدمه
راسو و زاغ
حکايت طاووس و کلاغ
حکايت سگ شکارچي و روباه
ثروت
ترفند قاضي
موش کم عقل
گنجشک و درخت
دزد و امانتداري
اختلاف دشمنان
حکايت دو کبوتر
بچه آهوي باهوش
شکارچي و ماده شير
کلاغ و گرگ
فيل ها خرگوش ها
برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد
عالیییییی بود
1400-12-05