×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
سلام پاخی

دانلود کتاب سلام پاخی

سلام پاخی
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : سلام پاخی

نویسنده : آزیتا رضایی همامی

ناشر : مینوفر

تعداد صفحات : 38 صفحه

شابک : 978-600-8701-81-1

تاریخ انتشار : 1396

رده بندی دیویی : 826/3فا

دسته بندی : داستان های کوتاه

نوع کتاب : Epub

قیمت نسخه الکترونیک : 14400 تومان


معرفی کتاب

"سلام پاخی"
کتاب حاضر اثری از آزیتا رضایی همامی می باشد که توسط انتشارات مینوفر منتشر شده است.
مادرم آنروزها سهم پرنده ها را از سفره برایشان روی پشت بام می برد. این روزها هم هنوز سهمشان را می دهد بی آنکه برایش مهم باشد آن پرنده مقیم کجاست ایران یا کمی دورتر... مادرم می گوید پرنده؛ مرز نمی شناسد... نمیدانم چرا ولی من بااینکه از پاخترهایی که تراس خانه ام سر راهشان است می ترسم ولی سهمشان را از سفره خانه ام برایشان می گذارم و از پشت شیشه به آرامی می گویم سلام پاخی...

در بخشی از این کتاب می خوانیم:
"وقتی آرام به عقب برگشتم و درب تراس را بستم عرق ترس را از پیشانی‌ام پاک کردم و تصمیم گرفتم تراس را به مستأجرهای پردارم بسپارم و از پشت درب تراس باران را ببینم. با طولانی شدن باران تعداد پاخترهای روی دیوار شیشه‌ای آن‌قدر زیاد شد که با عرق کردن مجدد پیشانی‌ام احساس کردم بهتراست از خیر دیدن باران حتی از پشت درب تراس بگذرم و خلوت پاخترها و باران را بهم نزنم. چند ساعت بعد با تاریک شدن هوا و بند آمدن باران همه پاخترها رفته بودند. هنوز بوی باران میامد. خواستم درب تراس رو بازکنم و کمی از هوای پس از باران استنشاق کنم ولی با فکر اینکه شاید یکی از پاخترها هم همین فکر به سرش بزنه و هنوز توی تراس باشه منصرف شدم. آن شب پنجره اتاقم باز بود و هوای باران‌خورده را از آن‌طرف توری پنجره اتاقم استنشاق کردم.
بعد از باران دیروز نگاهی به تراس انداختم. فکر کردم امروز حتماً باید تمیزش کنم. تمام کف تراس مملو از پرهای ریزودرشت پاخترها بود. ولی چیزی که بیشتر از پر به چشم می‌خورد چلغوز آن‌ها بود. از دیوار شیشه‌ای روی لبه تراس گرفته تا روی کابینتی که به‌عنوان انباری کوچک آن‌طرف تراس جاسازشده بود و روی آن هم کباب‌پزم را گذاشته بودم همه‌جا پر از آثار پاخترها بود. اولش کمی می‌ترسیدم ولی با دیدن آن‌همه کثیفی ترس را کنار گذاشتم. "

فهرست مطالب

این کتاب فهرست ندارد.

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

کتاب های دیگر انتشارات مینوفر

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
برچسب ها