×

جستجو

×

دسته بندی ها

×
توجـه
برای استفاده از نسخه ویندوزی به رمز عبور نیاز دارید درصورتیکه رمزعبور ندارید بعدازنصب، بر روی لینک " رمز عبور را فراموش کرده ام" کلیک کنید.
دانلود نسخه ویندوز

دانلود کتاب از اپلیکیشن کتابچین

×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای دریافت لینک دانلود شماره همراه خود را وارد کنید
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
×
دانلود رایگان اپلیکیشن کتابچین
برای مطالعه نمونه کتاب، ابتدا اپلیکیشن کتابچین را نصب نمایید.
دانلود رایگان نسخه ویندوز
دانلود نسخه ویندوز
دانلود رایگان نسخه ios
دانلود از اپ استور
تاوان برتری

دانلود کتاب تاوان برتری

تاوان برتری
برای دانلود این کتاب و مطالعه هزاران عنوان کتاب دیگر، اپلیکیشن کتابچین را رایگان دانلود کنید.
%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

جزئیات
فهرست

نام کتاب : تاوان برتری

نویسنده : اسماء (هلیا) دگلی

ناشر : مینوفر

تعداد صفحات : 42 صفحه

شابک : 978-600-8701-68-2

تاریخ انتشار : 1396

رده بندی دیویی : 62/8فا3

دسته بندی : داستان های کوتاه

نوع کتاب : Epub

قیمت نسخه الکترونیک : 15300 تومان


معرفی کتاب

"تاوان برتری"
کتاب حاضر اثری از اسماء (هلیا) دگلی می باشد که توسط انتشارات مینوفر منتشر شده است.
این اثر داستان کوتاهی است که شامل یازده فصل می باشد.

در بخشی از این کتاب می خوانیم:
"میان جمعیتی گریان پیش می‌رود.
 سواری کریه منظر با ریشخندی چندش‌آور فریاد میزند:
- هفتادودو ارباب از پیشوا خواسته‌اند و ایشان به انجام می‌رساند.
زن میان‌سالی باشکوه نالان زمزمه می‌کند: - جگرگوشه‌ام خدایا جگرگوشه‌ام...
مرد باشکوه قیروانی, سپیدار نمناکی بر دوش, غرق در خون و عذاب است. جمعیت عزادار سنگش می‌زنند. چند سرباز شلاقش می‌زنند و به‌سوی گلگتا می‌کشندش. کف دستانش را به تخته چوب میخ می‌کنند.
زبانش را بریدند. جوان عجیبی با خنده گفت: - زیادی زود زبان‌باز کردی.
و در میان سیل جمعیت محو شد.
صلیب را بالا بردند و در خاک کاشتند. ضجه و فغان زمین و آسمان را پرکرده. مردم عزادار همچنان سنگش می‌زنند. سوار کریه منظر فریاد زد:
- بس کنید. متفرق شوید. این‌گونه که همین حالا می‌کشیدش. باید ساعت‌ها در عذاب بماند.
جیغ و گریه اوج گرفت. دریای طوفان‌زده‌ی جمعیت درنهایت بی‌تابی ست.
معصومه زن میان‌سال را درحالی‌که تنه‌ی صلیب را در آغوش گرفته می‌یابد. فرتوت‌تر شده و می‌نالد. –جگرگوشه‌ام خدایا جگرگوشه‌ام. خدایا تا کی؟...
به سمتش می‌دود و دست به شانه‌اش می‌نهد. زن رو برمی‌گرداند. معصومه جیغ می‌کشد. صفیه است!
نگاهش از ترس و آگاهی وسیع شده. بالا را می‌نگرد ابراهیم بر صلیب است! با چشمانی گشاد از درد التماس می‌کند: - معصوم من طاقت ندارم خلاصم کن. "

فهرست مطالب

شامل یازده فصل

%

با کد 1ketabchin در اولین خرید 50 درصد تخفیف بگیرید

کتاب های دیگر انتشارات مینوفر

نظرات کاربران

×
راهنمای نقد و نظر برای کتاب:

برداشت شما از محتوای کتاب چیست؟ مانند یک کارشناس نظر دهید. به نظرات کوتاه مثل خوب عالی و...چین تعلق نمی گیرد

*امتیاز دهید
Captcha
پاک کردن
محمدرضا

داستان. کوتاه و خوبی بود. اما غم انگیز بود. اگه بخونید ضرر نمیکنید.

1400-10-20

برچسب ها